مقدمه
یادمه خیلی سالا پیش یه جایی می خوندم که بشر از خدا می خواد بزرگش کنه قویش کنه.خدا هم مشکلات رو سر راه زندگیش قرار میده تا با حل اونا خودشو بزرگ کنه.اونوقت همون بشر به خدا گله و شکایت میکنه که:خدایا مگه نمیبینی دارم زجر میکشم ؟مگه دوستم نداری؟پس چرا؟چرا هیچ کمکی بهم نمیکنی؟
خودمونم به کارای خودمون خندمون میگیره چه برسه به خدا![]()
![]()
۲سال پیش اتفاقی تو زندگیم افتاد که همه ی عقایدم رو عوض کرد.در عرض این ۲ سال تبدیل به آدم دیگه ای شدم.خیلی تئوری ها تو مغزم بود از خدا آفرینش انسان پاکی صداقت و...ولی تا زمانی که خدا این کلاس عملیه ۲ سال رو واسم ترتیب نداده بود درک نمیکردم که تئوری فقط تئوریه.خیلی وقتا خیلی چیزارو میدونیم٫با خیلی مفاهیم آشناییم ولی وقتی تو یه موقعیت زندگی به اون مفهوم میرسیم یا درکش میکنیم تازه اون موقس که میفهمیم هیچی نمیفهمیدیم.
تو خیلی مسایل زندگیمون اینطوری هستیم خیال میکنیم میفهمیم میدونیم ولی واقعیت اینه که تا تو آزمایش الهی قرار نگیریم هیچی نمیفهمیم.
خلاصه تو این وبلاگ می خوایم از همه چیز حرف بزنیم:از زندگی٫خدا٫آرامش٫عرفان٫...
«نظر یادتون نره ها ![]()
»