نگران نباش

تاريخ تکرار می شود

سيگار که نمی کشيدی

ولی شايد يکی مثل من

کنار لحظه های دلهره

سيگار روشن کند و

روياهای مرد بودنش را

به رخت بکشد ...

نترس

اين بار او دير می کند

کنار تيرک قلبت

اين بار بايد

ايستاده بميری ،

چاله ای بکنی و

لحظه به لحظه

به عشق او

پر کنی

ثانيه های لجن مال ِ انتظار را

فکر هيز بازی مردها هم نباش

به او مربوط نيست

چند نفر نگاهت کنند

اصلاً این بار مگر ياد نگرفتی

چطور با سرباز کيش دهی ؟

پس مراقب باش

اين دفعه مات نشوی

مثل من خر نشوی

خيس عرق شوی و

دستش را نگيری

خلاصه اينکه بانو

از حالا صد بار روی کاغذ

بنويس " بدرود "

تا بفهمی درد

کجای اين واژه می رقصد ...

اگر روزی هم شنيدی که ...

شنيدی که ... او هم ...

باز هم نترس

مثل يک مرد بايست و

بگو هنوز راهی هست ...